مهدى یار ده ماهه من
چند روزی از ده ماهه شدنت میگذره و هر روز هوشیارتر و عاقل تر می شوی...دیگه حرکت گنجشک ها، پروانه ها و حتی مورچه ها را باچشمای نازت دنبال می کنی... از روز قبل عید فطر خونه نبودیم و حالا که خاله جون اومده که دیگه اصلاً... دیروز خونه عزیز،دختر دوست خاله جون (فاطمه السادات دو ساله) داشت نازت می کرد یک هو موهاتو کشید، ول هم نمی کرد... تو ضعف کردی و گفتیم همه موهات از بیخ کنده شد ... دلم می خواست بچهه رو خفه کنم اما بچه بود دیگر، حالیش نمی شد... دل دل میزدی و من داشتم دق می کردم... الهی مامان فدات شه... با کتاب و دفتر خوب سرگرم می شوی ... هی ورق میزنی و کتاب و زیر و رو می کنی و نیم...
نویسنده :
مامان جون
13:02